جیگر مامان و بابا

اولین سلام به کوچولوی مامان و بابا

1391/6/25 20:01
1,260 بازدید
اشتراک گذاری

قلب سلام عزیزم

خوبی گلم؟ نمیدونم اونجا جات خوبه یا بد نشستم اذیت میشی ایشالا جات خوبه خوب باشه، منم سعی میکنم خوب بشینم اذیت نشی بغل

امروز تقریباً ٣ ماه از فهمیدن بودن گل وجودت تو دلم میگذره دقیقاً ٢٠ مرداد ٩١ بود که رفتم واسه آزمایش خون بتاHCG تا عصر دل تو دلم نبود تا جواب بگیرم تقریبا میدونستم که هستی یعنی احساست میکردم طرف راست شکمم به اندازه یه نقطه تیر می کشید می دونستم اونجایی ولی مطمئن نبودم کل اینترنت رو برای فهمیدن علایم بارداری گشته بودم خیلی دوست داشتم تو دلم باشی منم بگم مامان شدم بالاخره بعد خراب کردن صدتا بی بی چک یه روز مثبت شد صبح بود داشتم پرواز میکردم صبح فرداش که سمینار هم داشتم قبل سمینار فوری رفتم آزمایشگاه هلال احمر تو فلکه دانشگاه ازم خون گرفتن و قرار شد عصر بفهمم هستی یا نه، گفته بودن عصر ساعت 7 بیا، قبلش هم کلاس 504 زبان داشتم، کلاس تموم شد زودتر از 7 اونجا بودم و منتظر، اسمو صدا کردن دویدم جلو بلهههههههههههه جواب مثبت+++++++ بود خییییلی خوشحال بودم فوری به بابات با اجازه از طرف تو اس ام اس دادم نوشته بودم:

" سلام بابایی من از شکم مامان بهت اس ام اس میدم برام اومدنی بستنی بخر"

بابا هم فوری زنگ زد اونم خیلی خوشحال شده بود

 اون ماه دوران امتحاناتم بود خیلی خوش قدمی گلم، تو اون امتحانی که تو، تو وجودم بودی امتحان میکروبیولوژی داشتم که بعدا فهمیدم تو اون امتحان 20 کامل شدم، ایشالا روزی برسه که مامان به جای 20های خودش به 20های تو افتخار کنه

نمیدونی مامانی کل اینترنت رو برای باهوش شدنت گشتم، هر روز کندر میخورم، بعضیارو بابات نمیخره میگه شاید تاثیر بدی داشته باشه مثل مویز، قاووت و ماهی رو هم بخاطر جیوه ش نمیخورم

ایشالا که یه روز سالم و خندون تو بغلم باشی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)